در انتظار « انتظار »
21 دی 1389 توسط کوثر
ای کعبه مقصود !
قفل دل بر ضریح چشمان تو بسته ایم و مبتلای درد عشق و جنون و عذابیم . از خمار چشم تو بیماریم و در دام زلف تو گرفتار . از لهیب عشق تو بی قراریم و بر کمند مهر تو دچار .
امان از نرگس مست و فغان از دام گیسویت
که دایم در کمین این دل شیدا و صحرایی است
دل من بسته ی مویت ، اسیر طاق ابرویت
دمادم در تب و تاب از چنان زلف چلیپایی است
شبی مهمان قلبم شو ، تو ای روح اهورایی
ببین ویرانه دل را ، اسیر درد تنهایی است
ای یوسف حسن و ملاحت ! باز آی که چشم ما چون یعقوب در هجر تو سرشک غم به دامان می ریزد .
دل ما کربلاست
سینه ی ما بقیع
و چشم ما فرات .
ای دادخواه شهیدان عشق ! ای زائر غریبانه ی بقیع و کربلا !
ای نگاه حسرت تو سوار بر امواج فرات !
تا کی مقیم سکوتی و در انتظار «انتظار»!
دلنوشته از : فاطمه (دی ماه 1386)