• خانه 
  • تماس  
  • ورود 

سلمان فارسی

08 خرداد 1390 توسط کوثر

“سلمان فارسی"یکی از یاران پیامبر و امیرالمومنین علیهما السلام بود.او مدتی حاکم شهر “مدائن"بود.


روزی در بازار مردی را دید که مقداری یونجه خریده بود.


او یونجه ها را کنار گذاشته بود وبه دنبال کسی می گشت  که در بردن یونجه ها به منزل به او کمک کند.سلمان به او نزدیک شد.آن مرد که سلمان را نشناخت از او خواست که بارهای او را ببرد.سلمان هم قبول کرد.


آن مرد تمام بار یونجه را بر دوش سلمان گذاشت.


سلمان هم کوچکترین اعتراضی نکرد.در راه مردی سلمان را شناخت و با لفظ “یا امیر” او را مورد خطاب قرار داد.ناگهان صاحب بار متوجه شد که او سلمان فارسی است.خجالت کشید و به پای او افتادو دست و پایش را بوسید و عذر خواهی کرد.از سلمان خواست که بار را به زمین بگذارد و او را مورد عفو قرار دهد.سلمان عذر خواهی او را قبول کرد ولی بار را به زمین نگذاشت و گفت که چون تعهد کرده و قول داده که این بار را تا منزل  مرد ببرد این کار را خواهد کرد. و بدون توجه به حاکم بودنش بر سر قولش ماند.


مطلب قبلی
مطلب بعدی
 نظر دهید »

موضوعات: داستانهای زیبا لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

حرم فلش - کد دعای فرج برای وبلاگ
به انتظار تو نشستن ،خطای ماست...

به انتظار تو باید ایستاد ....
  • اخبار مدرسه
  • مهدویت
  • مقالات
  • بیانیه ها و اطلاعیه ها
  • مناسبتها
  • تازه های علمی و ادبی
  • حرفهای دل
  • نیایش
  • درسها و داستانهای قرآنی
    • دانلودها
  • داستانهای زیبا
  • پرسش و پاسخ
سايت مقام معظم رهبري
سايت آيت الله سيستاني
سايت آيت الله صافي
سايت آيت الله بهجت
سايت آيت الله  وحيد خراساني
سايت آيت الله  مکارم
سايت آيت الله  تبريزي
سايت آيت الله  فاضل لنکراني


log

جستجو

  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس