سلمان فارسی
“سلمان فارسی"یکی از یاران پیامبر و امیرالمومنین علیهما السلام بود.او مدتی حاکم شهر “مدائن"بود.
روزی در بازار مردی را دید که مقداری یونجه خریده بود.
او یونجه ها را کنار گذاشته بود وبه دنبال کسی می گشت که در بردن یونجه ها به منزل به او کمک کند.سلمان به او نزدیک شد.آن مرد که سلمان را نشناخت از او خواست که بارهای او را ببرد.سلمان هم قبول کرد.
آن مرد تمام بار یونجه را بر دوش سلمان گذاشت.
سلمان هم کوچکترین اعتراضی نکرد.در راه مردی سلمان را شناخت و با لفظ “یا امیر” او را مورد خطاب قرار داد.ناگهان صاحب بار متوجه شد که او سلمان فارسی است.خجالت کشید و به پای او افتادو دست و پایش را بوسید و عذر خواهی کرد.از سلمان خواست که بار را به زمین بگذارد و او را مورد عفو قرار دهد.سلمان عذر خواهی او را قبول کرد ولی بار را به زمین نگذاشت و گفت که چون تعهد کرده و قول داده که این بار را تا منزل مرد ببرد این کار را خواهد کرد. و بدون توجه به حاکم بودنش بر سر قولش ماند.