کوه قاف و ماجرای سیمرغ
یه روز پرنده ها میان پیش هد هد می گن اون پرنده افسانه ای که بهش میگن سی مرغ اومده سر قله قاف ما رو راهنمائی می کنی بریم دیدنش؟
هد هد میگه اونائی که شهوت پرستن نیان.
خواب پرستها نیان.
ضعیفها نیان.
اما همه پرنده ها میگن ما اهل کوه نوردی هستیم دوست داریم سیمرغ رو ببینیم.
همه به دنبال هد هد حرکت می کنن اما اول راه ضعیفها مثل گنجشکها از حرکت میافتند.
بعد از مقداری راه خوابالودا مثل بوف هم از راه افتادند سرتونو درد نیارم شهوتیها هم مثل خروسها هم وسط راه چشماشون رفت سراغ …..
در نهایت چند پرنده به بالای کوه قاف رسیدند.اما از سیمرغ خبری نبود.
هد هد اونا رو جمع کرد گفت خودتونو بشمرید.شمردند . دیدند سی تا پرنده هستند.(در ادبیات فارسی به پرنده مرغ هم می گویند)
دیدند سی تا مرغ هستند یعنی سیمرغ افسانه ای که هر کاری رو می تونست انجام بده خود اونها بودند.
نتیجه : اول رفیق راه پیدا کن بعد حرکت کن. ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
الرفیق ثم الطریق
اول رفیق سپس طی طریق.
خدا را هم رفیق حساب کن.