بحريست بحر عشق كه هيچش كناره نيست...
04 اردیبهشت 1390 توسط کوثر
من از تو روی بر نمی گردانم
جوانی آلوده به تمام گناهان بود.به طوری که عمل خلاف و ناشایستی نبود که او انجام نداده باشد.اتفاقا مریض شد.
هیچ یک از همسایگان به عیادت او نرفتند.یکی از همسایگان را خواست و به او گفت:همسایه ها در زندگی از من ناراحت بودند و از اذیت و آزارهای من در رنج بودند قطعا بعد از مرگ من هم کسانی که در اطرافم هستند در رنج خواهند بود.
به این جهت مرا در گوشه ی خانه ام دفن کنید!
وقتی از دنیا رفت او را در خواب دیدند که وضع بسیار خوب و شایسته ای دارد.پرسیدند با تو چگونه رفتار شد؟
گفت:ندایی به من رسید که ای بنده ی من!تو را تنها گذاشتند و اعتنایی به تو نکردند ولی من از تو روی بر نمی گردانم و تو را تنها نمی گذارم.