• خانه 
  • تماس  
  • ورود 

داستانی از لطف خدا

04 اردیبهشت 1390 توسط کوثر

رحمانیت خدا

نقل کرده اند :

یک روز در محله ی حاج آقا رحیم ارباب “رضوان الله علیه” (ازمتقیان اصفهان)

عده ای از اهالی آن جا خدمت ایشان آمده گفتند:

آقا !

ما با سنگ نان می پزیم.وسیله پخت ما دو سنگ سوراخ سوراخ

است که زیر آنها آتش روشن می کنیم.اخیرا یکی از سنگ ها گرم

می شود و آن یکی با این که بیست و چهار ساعت

حرارت دیده ولی گرم نمی شود !

ایشان فرمودند :

سنگ را بیاورید.آن سنگ را که سرد بود آوردند.آقا فرمودند: سنگ

را بشکنید.به محض اینکه سنگ شکسته شد ناگهان دیدند وسط

سنگ یک کرم است یک ذره برگ هم در دهانش است.

و در حال خوردن آن برگ است.

ایشان به گریه افتاده می گوید:

خدای مهربان این حیوان را وسط این سنگ حفظ کرد و آتش را بی اثر نمود تا این حیوان نسوزد.

مطلب قبلی
مطلب بعدی
 3 نظر

موضوعات: حرفهای دل, درسها و داستانهای قرآنی لینک ثابت

نظر از: مدرسه علميه فاطميه كرمان [عضو] 
  • فاطمیه کرمان

با سلام . نكته هاي جالبي را در وبلگ خويش مي آوريد اما در بعضي از مطالب رنگ مناسبي انتخاب نمي شود .انشاءالله موفق و مويد باشيد .

1390/02/05 @ 07:34
نظر از: fakhre batha [عضو] 
  • محدثه اصفهان

با نام خدا وسلام
ای کاش این خدای مهربان را خوب خوب بشناسم تا نمرده ام!!

1390/02/04 @ 22:09
نظر از: fakhre batha [عضو] 
  • محدثه اصفهان

با نام خدا وسلام
جالب بود!

1390/02/04 @ 21:57


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

حرم فلش - کد دعای فرج برای وبلاگ
به انتظار تو نشستن ،خطای ماست...

به انتظار تو باید ایستاد ....
  • اخبار مدرسه
  • مهدویت
  • مقالات
  • بیانیه ها و اطلاعیه ها
  • مناسبتها
  • تازه های علمی و ادبی
  • حرفهای دل
  • نیایش
  • درسها و داستانهای قرآنی
    • دانلودها
  • داستانهای زیبا
  • پرسش و پاسخ
سايت مقام معظم رهبري
سايت آيت الله سيستاني
سايت آيت الله صافي
سايت آيت الله بهجت
سايت آيت الله  وحيد خراساني
سايت آيت الله  مکارم
سايت آيت الله  تبريزي
سايت آيت الله  فاضل لنکراني


log

جستجو

  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس