عهد....
هو المحبوب
دلم گرفته است گرفته تر از آسمانها و افلاکت و مواج های انتظار قلبم هر روز شدیدتر از روز دیگر می شود و در ساحل دلم غوغایی لا ینوصف ایجاد می کند .
بارالها ! ساعتها می آیند و می روند و این ذره ذره عمر من است که بدون معشوق می گذرد و تنهاییم روز به روز شدید تر و دلتنگیم روز به روز افزونتر می شود .
معبودا ! مگر تو نگفته ای که شما دنبال هر چه باشی آن را به شما میدهم پس چرا به من وصال به معشوق نمی دهی .
پروردگارا ! ساعتها و دقایق عمرم گذشت و نفسم به ثانیه رسید و شمع وجودم در انتظار یار ، ذوب گشت و به ذرات آخر رسید .
خدوندا ! هیچ کاروانی بی ساربان به منزلگه مقصود نمی رسد ، پس چرا ساربان وجودم را نمی رسانی .
تا روحم ، قلبم ، عمرم و دلم آرام گیرد که با او همچو گل سرخم و بی او همچو پاییزم .
اللهم عجل لولیک الفرج
و این بار با خود عهد بستم که هر گاه سحرگاهان بر سجاده ی عشق ابراز بندگی می نمایم ، عهد و پیمانم را محکمتر و استوارتر از قبل با او ببندم .
تا آقایم ، مولایم ، سرورم و تنها امید زندگیم مصمم شود برای ظهورش .
پس بیایید این بار دعای عهد را با یک نگاه دیگر بخوانیم
اَللّهُمَّ اَرِِنِی اَلطَلعَهَ الرَشیدَهَ وَالغُرَّهَ الحَمیدَه وَاکحُل ناظِری بِنَظرَهٍ مِنّی اِلَیهِ وَعَجَّل فَرَجَهُ وَ سَهِّل مَخرَجَه………….