واژه.....
20 دی 1389 توسط کوثر
مرا بپذیر ای بی همتا !
دوستت دارم ای خدا !
سرخوش از هجوم لحظات ،بر گرداگرد حوضچه کودکيم .دويدم در پي واژه ها ،از نفس افتادم و گنگ و خسته نشستم بر در باغ عمر، در کنارم برگي، واژه اي بر رويش، گفت من تکرار هر آنچم که بر دايره قلب و ذهنت ميگذرد و گريزان رفت به ميان نسيمي که وزيد از ديار دور….
واژه اي گم شد……………….