همایش سبک زندگی اسلامی
همایش سبک زندگی اسلامی باعنوان نقش بانوان مبلغه در خلق حماسه اقتصادی ومحور قناعت ودوری از تجمل 16 تیر در مجتمع علوم اسلامی کوثر برگزار خواهد شد
همایش سبک زندگی اسلامی باعنوان نقش بانوان مبلغه در خلق حماسه اقتصادی ومحور قناعت ودوری از تجمل 16 تیر در مجتمع علوم اسلامی کوثر برگزار خواهد شد
تا کی بی حضورت از حضورت بگم؟
به دلتنگی هام گوش بده شاید دیر بشه شاید اشکم بریزه و راز دل شکسته ام را فاش کنه…
به چی فکر می کنی؟ حرف بزن از سکوت بی بهونه ات خسته شدم، نیستی و من از عشق می گم..
.مجنون تر از مجنون دنبالت گشتم اما دریغ از رد پایی که بخوام گشتن را از سر بگیرم…
نه صبرم تمام نشده فقط گفتم که حرف دلم را بدونی…بدونی که مدتهاست توی نگاهت پرواز می کنم بدون اینکه انتظاری داشته باشم…
تا کی توی خلوتم برات گریه کنم؟
با اینکه می دانی دوستت دارم پس چرا برای آمدنت باران را بهانه می کنی
رنگین کمان من؟
زوجهايي که انديشمندانه با هم زندگي ميکنند، راههاي بيشماري براي برآوردن خواستههاي يکديگر و حفظ رابطهي عاطفي پيدا ميکنند.
- درخواست همسرتان را در تحققبخشيدن به خواستههايش، به عنوان اتهامي که شما در گذشته خطاييکردهايد، تعبيرنکنيد، بلکه بدانيد شريک زندگيتان خواهان لطف بيشتر شماست.
- برآورده کردن خواستهها را به رقابت، تبديلنسازيد. رقابت، ضد توليد است. بهجاي آن، به راهي بينديشيد که عمل مهربانانه، به عمل مهربانانهي ديگري بينجامد.
- تلاشهاي او را در خانه تحسين کنيد و با بيان جملهي «متشکرم»، از او قدرداني کنيد.
- در طول روز، سر کار به او تلفن بزنيد يا ايميلي بفرستيد.
- روزهاي مهم را جشن بگيريد (تولدها، سالگردها و فارغالتحصيل شدنها).
*برای دیدن راهکارهای بیشتر به ادامه مطلب بروید
صفحات: 1· 2
9 دی 88 اما «ماه پیمایی» بود که به عشق حضرت ماه، ما آمده بودیم؛ کمی تا قسمتی هم به طمع ساندیس…
نوشتم دیروز که جز «9 دی» عمری به تلویح گذشت. نهمین روز دیماه سال هشتاد و اشک از حنجرهمان به صراحت فریاد زدیم، اگر 22 بهمن 57 روز پیروزی جمهوری اسلامی بود اما 9 دی 88 روز مهمتری است. از آنرو که معلوم آمد در این روز انقلاب اسلامی شکستناپذیر است. 22 بهمن مظهر ولایتپذیری ما و نشانه سلم ما بود و 9 دی آینه برائت ما از سران کفر و فتنه و نفاق و نشانه حرب ما با غریبهها بود که شعار خود را از حلقوم بریدهها سر میداد. اوباما با ما غریبه است و اصحاب فتنه از ما، از امام و از انقلاب اسلامی بریدهاند؛ از ولایتفقیه بریدهاند. ما هم از ایشان بریدهایم. بیزاریم ما از سران فتنه. حال ما از مهندس از کروبی از خاتمی بههم میخورد و این وسط خواص بیبصیرت لابد بیمارند که دمی با پزشک خلوت میکنند و آنی همدست میشوند با میکروبهای سیاسی. اما 9 دی، ما با هر آنکه باید برای همیشه انقلاب اسلامی تصفیه حساب کردیم. ما آبرو باقی نگذاشتیم در 9 دی برای کسانی که به جای اعتکاف در شعاع نور ماه، پرسه در مه میزنند. |
صفحات: 1· 2
دکتر رحیم پورر ازغدی :
درهای آسمان در 4 موقعیت باز می شود: زمان بارش باران، باز كردن در كعبه، نگاه عاشقانه فرزند به چهره پدر و مادر و زمان ازدواج یك زن و مرد رحمت خدا شامل زمینیان میشود.
در ادامه مطلب ، عناوین زیر را مشاهده خواهید نمود :
*خانواده، مدرسه عشق و عقلانیت است *ازدواج از نظر قرآن
*الگوی مصرف در خانواده *فرد مُصرف مورد نفرت خداست
صفحات: 1· 2
محرم که میشه، تازه می فهمم که چقدر تحریف تو جامعه ی امروزمون نسبت به دین به وجود اومده و تقریبا هر سال شاهد بدعت های جدیدی هستم که هر بار متعجب تر از قبل می شم.
اولین بار که مداحی با نوای پاپ شنیدم تمام موهای تنم سیخ شد و فکرش رو نمی کردم روزی اونقدر معمولی بشه که تو همه ی ایستگاهای صلواتی صداشون رو بشنوم و تعجب نکنم! نمی دونم این سیر عزاداری که داره به سمت ظاهر نگری محض پیش میره تا کجا می خواد ادامه پیدا کنه؟!
این روزها یاد سخنی از مرحوم دکتر علی شریعتی می افتم که می گفت:
“” حسین ضعیفی که باید برای او گریست نبود… آموزگار بزرگ شهادت اكنون برخاسته است تا به همه آنها كه جهاد را تنها در توانستن مى فهمند و به همه آنها كه پیروزى بر خصم را تنها در غلبه، بیاموزد كه شهادت نه یك باختن، كه یك انتخاب است؛ انتخابى كه در آن، مجاهد با قربانى كردن خویش در آستانه معبد آزادى و محراب عشق، پیروز مى شود و حسین «وارث آدم» - كه به بنىآدم زیستن داد - و «وارث پیامبران بزرگ» - كه به انسان چگونه باید زیست را آموختند … “
درس عاشورا چه بود؟ گریستن بر درد و رنج های آن بزرگواران؟ یا نشان دادن مسیری برای زندگی بشریت؟ ای کاش کمی تو این مجالس عزاداری از سیره ی زندگی، روش بندگی و راه پیموده ی امام حسین (ع) می گفتند بجای زخم هایی که هر سال تکرارشان می کنند…
و باز هم دکتر شریعتی می گفت:
“در عجبم از مردمی که خود زیر شلاق ظلم و ستم زندگی میکنند اما برای حسینی که آزاده زندگی کرد٬میگریند.
حسین بیشتر از آب تشنه ی لبیک بود.افسوس که به جای افکارش، زخم های تنش را نشانمان دادند و بزرگترین دردش را بی آبی نامیدند. “
شب يلداست چنان باش که خرابت نکند
غافل از واقعه کرب و بلايت نکند
اي که دم ميزني از عشق حسين بن علي
آنچنان باش که ارباب جوابت نکند……….
یلدای امسال راهمراه با خانواده ی داغدار حسین علیه السلام
می گذرانیم که گرد شمع وجود زینب سلام الله علیها بنشته اند ….
امام حسین (ع) به اعتبار مقام امامت و عصمت در تمام فضایل اخلاقی و انسانی دارای بالا ترین جایگاه بودند .
آن حضرت در کنار همه صفات متعالی از نظر محبت به خانواده مهر ورزی به همسر و فرزندان نیز فوق العاده بودند . چنانچه آن امام رئوف در شعری لطیف و بسیار ظریف نهایت عشق و علاقه خود به خانواده خویش را بیان نموده اند که ترجمه آن چنین است :
به جانت سوگند که همانا من خانه ای را عشق می ورزم که دخترم ” سکینه ” و همسرم ” رباب ” در آن باشند .
آن دو محبوب من هستند و در راه دوستی آنان از تمام مال خود می گذرم و به سرزنش دیگران در این زمینه نیز توجه نخواهم کرد . ….
اما عشق به خدا سرآمد همه عشق ها است و حسین (ع) برای نیل به رضای الهی نه تنها از اهل و عیال که از خود نیز گذشت و همین رمز جادانگی اوست .
السلام على عبد الله بن الحسين، الطفل الرضيع، المرمى الصريع، المشحط دما، المصعد دمه فى السماء، المذبوح بالسهم فى حجر ابيه، لعن الله راميه حرملة بن كاهل الاسدى
طفل شش ماهه تبسم نكند پس چه كند
آنكه بر مرگ زند خنده، على اصغر توست
از توی خرابه های شام، صدای یه کودک به گوش می رسید. همه اونایی که در میون اسرا بودن، می دونستن که این صدای رقیه، دختر کوچک امام حسینه. اون حالا از خواب بیدار شده بود و سراغ پدرش رو می گرفت. او انگار خواب پدرش رو دیده بود. اون وقت یزید، کسی که دستور داده بود امام حسین و یارانش رو به شهادت برسونن، دستور داد سر امام حسین علیه السلام رو به دختر کوچولو نشون بدن. وقتی حضرت رقیه علیهاالسلام سر بریده پدرش امام حسین علیه السلام رو دید، با فریاد و ناله خودشو روی سر بریده پدرش انداخت و همون جا، روحش به سوی آسمون آبی پرواز کرد. سلام ما به روح بلند او.
قل اعوذ برب الفلق… و من شر حاسد اذا حسد(فلق/5)
حدیث گهرباری که اینک بر سجاده نگاهتان جاری است، حقیقتی تلخ، اما معرفت زا و عبرت آموز است. دودی که از آتش خرمن حسادت برمی خیزد نخست چشم حسود را می سوزاند بعد به دیگران سرایت می کند. شگفتا که شرط عدالت هم همین است؛ انسانی که بر سر راه پیشرفت دیگران خار توطئه می افکند و چاه زوال حفر می کند خود زودتر از دیگران در آن گرفتار می شود.
زهر حسادت ابتدا کام شخص حسود را تلخ می کند، وی را از درون دچار سوز حقارت، عقده و خشم می کند، انگاه دامن اجتماع را می گیرد. کثیری از رفتارهای نابهنجار و خطرساز اجتماعی همچون تخریب، آدم ربایی، اهانت، قتل و … از آبشخور حسادت سرچشمه می گیرد.
قرآن کریم، این کتاب معرفت و زندگی نیز بر این نکته انگشت تاکید نهاده، حسادت را به منزله تهدیدی خطرزا برای جامعه بر می شمرد: قل اعوذ برب الفلق… و من شر حاسد اذا حسد(فلق/5)
بر مبنای این آیه، حسادت، آنگاه که جامه ی عمل می پوشد راهی جز پناه بردن به دامن امن الهی باقی نمی ماند. سرّ مساله این است که حسود آرزوی زوال نعمت دیگری را در سر می پروراند، و این آرزو تا زمانیکه به اقدام عملی مستقیم منجر نشود، بی خطر است، اما زنگ مصیبت آنگاه به صدا در می آید که شخص حسود برای رهایی از عذاب کشنده درونی خود مجبور شود آستین تخریب بالا زده کمر بر زوال نعمت دیگری بربندد. و اینجاست که فاجعه شکل می گیرد و فرزندان نامشروع رفتارهای نا بهنجار اجتماعی تکثیر می شوند.
آری! به دامان امن خدا پناه بریم و این کلام الهی را آویزه گوش جانمان کنیم که مباد از زمره کسانی باشیم که: “أَمْ یحْسُدُونَ النَّاسَ عَلَى مَا آتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ…” “یا نسبت به عطا و فضل الهی به مردمان رفتار حسدورزانه پیشه می کنند"(نساء/54)
(مسلما کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام دادهاند، خداوند رحمان محبتی برای آنان در دلها قرار میدهد!)
ایمان و عمل شایسته، كلید هایی هستند که می توان با آنها قفل دلهای مردمان را گشود، و سرزمین قلبهایشان را برای همیشه فتح کرد.(و هنگامی که رحمتی به مردم بچشانیم، از آن خوشحال میشوند؛ و هرگاه رنج و مصیبتی بخاطر اعمالی که انجام دادهاند به آنان رسد، ناگهان مأیوس میشوند!)
هر چه رحمت است از خداست و هر چه مصیبت و ناگواری، از ما؛ پس کسی را مقصر ندانیم اگر در چاهی فرو می افتیم که به دستان خود حفر کرده ایم.و ذا النون اذ ذهب مغاضبا فظن ان لن نقدر علیه
یونس پیغمبر (علیه السلام ) پس از آنكه سى سال قوم خود را به ایمان دعوت نمود هیچكدام ایمان نیاوردند مگر دو نفر یكى عابدى بود بنام ملیخا (یا تنوخا) دیگرى عالمى روبیل نام .
حضرت صادق (علیه السلام ) فرمود خداوند عذاب وعده داده شده را از هیچ امتى برطرف نكرده مگر قوم یونس ، هر چه آنها را به ایمان خواند نپذیرفتند، با خود اندیشید كه نفرین شان كند. عابد نیز او را بر اینكار ترغیب مى نمود ولى روبیل مى گفت نفرین مكن زیرا خداوند دعاى تو را مستجاب مى كند از طرفى دوست ندارد بندگانش را هلاك نماید.
بالاخره یونس (علیه السلام ) گفتار عابد را پذیرفت و آنها را نفرین كرد. به او وحى شد در فلان روز و ساعت عذاب نازل مى شود. نزدیك تاریخ عذاب ، یونس به همراهى عابد از شهر خارج شد ولى روبیل در همانجا توقف كرد. ساعت نزول بلا فرا رسید، آثار كیفر ظاهر شد قوم یونس آشفته شدند (چون هر چه گشتند یونس را نیافتند) روبیل به آنان گفت اینك كه یونس نیست به خدا پناه ببرید زارى و تضرع كنید شاید بر شما ترحمى فرماید.
پرسیدند چگونه پناه ببریم ؟ روبیل فكرى كرده گفت فرزندان شیرخواره را از مادرانشان جدا كنید حتى بین شتران و بچه هاشان و گوسفندان و بره ها و گوساله ها و ماده گاوها تفرقه بیاندازید و در میان بیابان جمع شوید آنگاه اشك ریزان از خداى یونس خداى آسمانها و زمینها و دریاهاى پهناور طلب عفو و بخشش كنید.
به دستور روبیل عمل كردند منظره اى بس تاثرانگیز ایجاد شد. اطفال شیرخوار گریه آغاز نمودند، پیران كهنسال صورت بر خاك گذاشته اشك مى ریختند. آواى حیوانات و اشك و آه قوم یونس به هم آمیخته شاید خاشاك بیابان را نیز با خود هم آهنگ كردند، رحمت بى انتهاى پروردگار جهان بر سر آنها سایه افكند، عذاب نازل شده ، برطرف گردید و به جانب كوهها روانه شد.
پس از گذشتن تاریخ عذاب، یونس به طرف قوم خود بازگشت تا ببیند آنها چگونه هلاك شده اند با كمال تعجب مشاهده كرد مردم به طریق عادى زندگى مى كنند عده اى مشغول زراعتند. از یك نفر پرسید قوم یونس چه شدند. آن مرد یونس را نمى شناخت پاسخ داد او بر قوم خود نفرین كرد خداوند نیز تقاضایش را پذیرفت عذاب نازل شد ولى آنها گرد یكدیگر جمع شدند گریه و زارى نموده از خدا خواستند او هم بر آنها رحم كرده عذاب را برطرف نمود اینك در جستجوى یونسند تا ایمان آورند.
یونس خشمگین شد باز از آن محیط دور شده به نزدیك دریا رفت چنانچه خداوند نیز داستان خشم یونس را در این آیه بیان مى كند و ذا النون اذ ذهب مغاضبا فظن ان لن نقدر علیه كنار دریا رسید در آنجا یك كشتى را در حال حركت مشاهده كرد تقاضا نمود او را نیز سوار كنند. مسافرین موافقت كرده یونس سوار شد. كشتى حركت كرد میان دریا كه رسید خداوند یك ماهى بزرگ را مأمور نمود به طرف كشتى رود یونس ابتدا جلو نشسته بود حمله ماهى و هیكل درشت او را مشاهده كرد از ترس به آخر كشتى رفت . ماهى باز به طرف یونس آمد. مسافرین گفتند در میان ما نافرمانى است باید قرعه اندازیم به نام هر كس كه در آمد او را طعمه همین ماهى قرار دهیم. قرعه كشیدند بنام یونس خارج شد او را در میان دریا انداختند (فالتقمه الحوت و هو ملیم ) ماهى یونس را فرو برد و او خویشتن را سرزنش مى كرد.
صفحات: 1· 2