• خانه 
  • تماس  
  • ورود 

ببین میرزا جواد چه می گوید؟

مقام تسلیم و رضا ایشان بسیار جدیت داشتند به رفتن زیارت حضرت معصومه با داشتن مرض قلب ، همه روزه مشرف مى شدند به حرام ! و در مقام رضا و تسلیم ،گویا از خود اراده اى نداشت ، سراپا تسلیم اراده خداى تعالى بود ؛ جوانى داشت به نام آقا میرزا على آقا كه به مرض و با در گذشت و آن جوان بسیار دانشمند و در علم و عمل سر آمد اقران خود بود ، لیكن حقیر روز فوت او نتوانستیم بروم روز دیگر كه رفتم دیدم آقاى ملكى - رضوان الله علیه - نشسته و چشم ها به گودى فرو رفته ، مردم مى آمدند و ایشان را تسلیت مى گفتند،ولى ایشان مشغول به ذكر خدا بود و زبانش به حمد خدا گویا بود، در اواخر عمر هفت سال از خانه بیرون نیامد مگر قبل از اذان صبح در بالاى سر حضرت معصومه نماز صبح را به جاى مى آورند؛ بعد از نماز ایشان ،مرحوم آقا شیخ ابراهیم ترك معروف به صاحب الزمانى ایستاده موعظه مى كرد. عیادت از بیماران اگر یكى از شاگردان شان یا از دوستان به مرضى مبتلا مى شد ایشان از حرم به منزل آن شخص رفته و بالاى سر مریض مى نشست و هفت حمد مى خواندند و به خانه مراجعت مى كردند و همه روزه ،اول آفتاب حقیر و سایر شاگردان ایشان در منزلشان جمع مى شدیم و آن جناب ما را به كلمات آتشین خود موعظه مى فرمود،به طورى كه صداى گریه و ضجه از اهل مجلس بلند مى شد! اثر موعظه استاد معصوم علیه السلام فرمود: موعظه چون از قلب بیرون آید داخل قلب مى شود و اگر مجرد زبان شد از گوش تجاوز نمى كند ؛ مواعظ ایشان - طاب ثراه - چنان بود كه گویى آتش در دل جلسا مشتعل مى نمود، چنان بود كه گویا انسان را از این نشسته خارج و به عالم دیگرى داخل مى كند، از بعد ایشان پیوسته آرزوى یك چنین مجلسى را دارم و به دست نمى آورم . مراتب حب جاه و از فرمایشات مرحوم ملكى - رحمة الله علیه - این بود كه فرمودند: در مجلس استادم جناب آخوند ملا حسینقلى همدانى مذاكره حب جاه شد،من عرض كردم : بحمدالله من حب جاه ندارم !؟ (آخوند همدانى ) رو كرد به مرحوم حاج شیخ كاظم و فرمود: ببین میرزا جواد چه مى گوید!؟ این مطلب گذشت تا موقعى كه عده اى از ملكى هاى تبریز آمدند به زیارت كربلا، بر من ظاهر شد كه معاشرتم با آنها همه ناشى از حب جاه است ! بگو من اشتباه كردم این گونه بود فرمایشات ایشان كه موثر واقع مى شد. حقیر در شبى از شب هاى ماه رمضان براى كارى بیرون از شهر رفته بودم ، دیدم عده اى از جوان ها و چند نفر هم از اهل علم براى تفریح و گردش بیرون رفته بودند،این منظره بر من ناگوار آمد. روزش پس از نماز ظهر و عصر و خاتمه فرمایشات ایشان به عادت همه روز ه در ایوان مدرسه فیضیه ، حقیر ذكر مصیبت مى كردم ، آن روز قبل از ذكر مصیبت قضیه شب گذشته را عنوان كردم به این نحو كه چرا باید ماهى كه فرمودند دعیتم الى ضیافة الله ) كه روزش بهترین روزها و شبش بهترین شبها ؛ نفس ها در آن ثواب تسبیح دارد ؛ خواب در آن ،عبادت است ؛ چرا باید اهل علم به تفریح بروند؟و به سایرین از جلالت این ماه تذكر ندهند؟ آن روز گذشت . صبح روز دیگر در مسجد بالاسر پس از نماز خواستم سوالى از ایشان بكنم تا چشم شریفش به من افتاد، مرا در معرض عتاب درآورده فرمود: دیدى روز قبل چه كردى در حضور اشخاص مختلفه از عوام و غیره ؟!چرا باید به این نحو اسم اهل علم و علما را ببرى ؟ مگر تفریح غیر مشروع است و یا باید علما منبر بروند و به اهل علم مطالبى را بگویند؟ممكن است به نحو دیگرى به آنها بگویند. هیه و فرآوری: محمد حسین امین – گروه حوزه علمیه تبیان

تمثيل زيباي مرحوم حاج اسماعيل دولابي درخصوص انتظار فرج

11 خرداد 1390 توسط کوثر


مرحوم حاج اسماعيل دولابي از علماي برجسته و از بزرگان اهل معرفت، درخصوص انتظار فرج تمثيل زيبائي دارند که نقل آن آموزنده است.
آن مرحوم مي فرمايند:پدري چهار تا بچه را گذاشت توي اتاق و گفت اين‌جا‌ را مرتب کنيد تا من برگردم
خودش هم رفت پشت پرده. از آن‌جا نگاه مي‌کرد مي‌ديد کي چه کار مي‌کند، مي‌نوشت توي يک کاغذي که بعد حساب و کتاب کند

…

يکي از بچه‌ها که گيج بود، حرف پدر يادش رفت. سرش گرم شد به بازي. يادش رفت که آقاش گفته خانه را مرتب کنيد
يکي از بچه‌ها که شرور بود شروع کرد خانه را به هم ريختن و داد و فرياد که من نمي‌گذارم کسي اين‌جا را مرتب کند
يکي که خنگ بود، ترسيد. نشست وسط و شروع کرد گريه و جيغ و داد که آقا بيا، بيا ببين اين نمي‌گذارد، مرتب کنيم
اما آنکه زرنگ بود، نگاه کرد، رد تن آقاش را ديد از پشت پرده. تند و تند مرتب مي‌کرد همه‌جا را
مي‌دانست آقاش دارد توي کاغذ مي‌نويسد
هي نگاه مي‌کرد سمت پرده و مي‌خنديد. دلش هم تنگ نمي‌شد. مي‌دانست که آقاش همين ‌جاست
توي دلش هم گاهي مي‌گفت اگر يک دقيقه دير‌تر بيايد باز من کارهاي بهتر مي‌کنم
آن بچه‌ شرور همه جا را هي مي‌ريخت به هم، هي مي‌ديد اين خوشحال است، ناراحت نمي‌شود
وقتي همه جا را ريخت به هم، آن وقت آقا آمد
ما که خنگ بوديم، گريه و زاري کرده بوديم، چيزي گيرمان نيامد. او که زرنگ بود و خنديده بود، کلي چيز گيرش آمد
زرنگ باش. خنگ نباش. گيج نباش
شرور که نيستي الحمدلله. گيج و خنگ هم نباش
نگاه کن پشت پرده رد آقا را ببين و کار خوب کن
خانه را مرتب کن، تا آقا بيايد

منبع: پرتال فرهنگي اطلاع رساني نور

 3 نظر

حرفهای دل

08 خرداد 1390 توسط کوثر


هیچ کس قفل بدون کلید نمی سازد

خداوند نیز هیچ مشکلی را بدون راه حل نمیگذارد

 

قرار بود تو پروردگار باشی و من بنده!
اما من بت ساختم از هر آنچه که نیازم را برطرف ساخت
اما تو پروردگار ماندی…….همچنان!
و من غافل از آنکه مسبب الاسباب توئی…..


خداوندا! همه چیز را همانگونه که هستند به من بنما!


 نظر دهید »

موج وبلاگی «جانم فدای حضرت هادی(ع)»

29 اردیبهشت 1390 توسط کوثر

 

 

ما شرم داریم از اینکه مطالب منتشر شده توسط این افراد را بیان کنیم تا همگان در جریان این وقاحت ها قرار گیرند. اما شاید همین سکوت کردن های ما جرأت و جسارت را در طرف مقابل افزایش داده است.


صفحات: 1· 2

 2 نظر

«غربت نشین اندوه»

28 اردیبهشت 1390 توسط کوثر


سر به دیوار بقیع، اندوه تو را مویه می کنم. اینجا بقیع، بیت الاحزان ناله های همیشگی توست.
اشک های تو با خاک بقیع در هم آمیخته است. من بی قراری ات را حس می کنم بانو! هنوز از غربت دلتنگی این خاک، غم مویه های آشنای تو می آید. دنیا، مصیبت نامه می خواند پا به پای تو، برای دست های سقا.
ای اندوه مجسم!
چگونه نبودنت را تاب بیاورد روزگار که سر بر دامان فضیلت تو، ادب آموخته است؟
در حاشیه غربت بقیع، آرام گرفته ای و آرامشی غریب از تو قد کشیده و هوای پیرامونت را احاطه کرده است.
ای غربت نشین اندوه فاطمه! چه کسی می توانست جز تو، سکوت خانه علی را مهمان شکوفه های لبخند سازد؟ چه کسی می توانست جز تو چتر مهربانی اش را بر سر فرزندان فاطمه بگستراند؟ چه کسی می توانست محرم دردهای زینب علیهاالسلام باشد و اشک های بی مادری اش را بزداید؟
بانو! در ناگهان ترین دقایق، تو انتخاب شدی تا مهربانی فاطمه علیهاالسلام را تداوم بخشی، تا حسنین علیه السلام در آینه نجابت چشمان تو مادر را به تماشا بنشینند.
چه پناهگاه خوبی است آغوش مادرانه ات برای گریستن!
چه ساده و مادرانه گوش می سپاری به رنج های من.
چقدر نامت بزرگ است بانو!
ای مادر چهار داغ! مدینه در مدینه حزن و اندوه عاشورا را ضجه زدی تا کربلا ناتمام نماند!
«ام الادب»! اگر عباس، پروردگار ادب و وفاداری است عجیب نیست که از مشک وجود تو سیراب گشته.
مادر فضیلت ها، ای مرثیه همیشه جاری غربت و اندوه بنی هاشم!
«اشک هایت هفت دریا را به جان آورده بود ناله هایت را زنان هفت کشور داشتند»
سایه مهربانی نگاهت را مگیر از کودکان فاطمه. بمان که دل داغ دیده زینب را مرهم باشد حضور مادرانه ات. بمان که خانه علی بی حضور تو سوت و کور است.
«دست هایت در میان خانه مولا وزید کودکان فاطمه انگار مادر داشتند
مادر پروانه های بی قرار نینوا سنگ ها پروانه ات بودند اگر پر داشتند»

 نظر دهید »

امام مثل کعبه است

23 اردیبهشت 1390 توسط کوثر

وقتی که حضرت محمّد(ص) رحلت فرمودند، گروهی از مسلمانان در حالی که هنوز بدن مطهّر پیامبر خدا روی زمین بود، به محلّی به نام سقیفه رفتند و ابوبکر را به جانشینی پیامبر برای رهبری جامعه اسلامی، برگزیدند. حضرت زهرا(س) در این زمان مدافع شماره یک امامت حضرت علی(ع) بودند، و با یادآوری ماجرای غدیر خم و استدلالات دیگر، یادآور می شدند که پیامبر برای خودش جانشین را برگزیده بود.

محمود بن ولید، روزی حضرت زهرا(س) را در کنار قبر حضرت حمزه(ره) یافت و از او در مورد دلایل امامت حضرت علی(ع) سؤال کرد. بعد از شنیدن استدلالات حضرت، پرسید: «بانوی من! پس چرا علی سکوت کرد و حق خود را نگرفت؟»

حضرت زهرا(س) در پاسخ به این سؤال، پاسخ بسیار مهمی دادند که جای تأمّل فراوان دارد: «مَثَل امام، مَثَل کعبه است، مردم باید دور کعبه بچرخند و نه اینکه کعبه به دور مردم بچرخد.»(نهج الحیاة، ص39، به نقل از کتاب المناقب علامه شمس الدین بن الجرزی و کتاب بحارالانوار)

به نظر من با این فرمایش حضرت زهرا(س) به خوبی می توانیم فلسفه غیبت حضرت مهدی(عج) را درک کنیم. علّت غیبت حضرت مهدی این است که خود ما از او فاصله گرفته ایم و در نتیجه از رهبری او محرومیم. به راستی چقدر به فکر امام زمان هستیم؟ اگر هزار تومان پول گم کنیم، چقدر به دنبالش می گردیم؟ آیا یک درصد از آن را به دنبال امام زمانمان گشته ایم؟

 

برگرفته از وبلاگ سنگر عشق

 1 نظر

همه چیز در درون توست

09 اردیبهشت 1390 توسط کوثر

هرگم کرده ای داری احتیاطا در خانه دل خودت بگرد. خواهی دید که همانجاست . هرکس دیگری هم که گم کرده ای داشت واز تو سراغ آن را گرفت باز به خانه دلت نگاه کن آن را هم همانجا پیدا خواهی کرد این همه در بیرون به دنبال گم شده هایت گشتی ، وچیزی پیدا نکردی ، حالا کمی وقت صرف کن وخانه دلت را بگرد شاید آنجا پیدا شد .

خداوند فرمود: “وفی الارض آیات للموقنین وفی انفسکم افلاتبصرون” وبرای اهل یقین در زمین ودرنفسهای خودتان نشانه هایی وجود دارد،پس آیا نمی بینید؟ وفرمود: “سنریهم آیاتنا فی الافاق وفی انفسهم حتی یتبین لهم انه الحق ” بزودی نشانه های خودمان را در آفاق عالم ودر درون خودشان به آنها نشان می دهیم تا برای آنان روشن شود که همانا او حق است . پس برای دیدار ونظر به خدا به درون خودت نظری بینداز .

گفتم به کام وصلت خواهم رسید روزی

گفتا که نیک بنگر شاید رسیده باشی

در زیارت جامعه کبیره خطاب به اهل بیت آمده است که بدنهای شما درون بدنهاست. نفسهای شما درون نفسهاست. روح های شما درون روح هاست….

آیا از این واضح تر بگویند که اهل بیت در درون خود شماست؟پس برای دیدار و وصال آنان سر به گریبان فرو ببرید ودر درون خودتان به دنبال ایشان بگردید.

گفته میشود آغاز غیبت امام زمان با رفتن حضرت به درون سرداب خانه پدرشان بوده است . لذا شیعه که به زیارت می رود،سربه درون سرداب می برد. اگر سربه جیب وگریبان فرو ببریم وسر در سرداب درونمان بگردانیم شاید حضرت را بیابیم .

نفس وبدن انسان مغرب وبیرون از وجود انسان مشرق است . حضرت ولی عصر(عج) از مغرب طلوع می کند یعنی از درون خودت !

این که در زیارت وارث شهادت می دهی که ائمه نوری در اصلاب شامخ وارحام پاک بودند وآنها را جاهلیت با پلیدی هایشان آلوده نساخته است. این شهادت را از کجا می دهی؟ مگر غیر از این است که در درون خودت نوری از آنها را پیدا کردی ودیدی که پاکند؟

 3 نظر

خدا

04 اردیبهشت 1390 توسط کوثر

آقا اجازه مبحث امروز ما خداست
توضيح مي‌دهيد كه جاي خدا كجاست ؟

قرآن نوشته او همه جا هست و مادرم
اصرار مي‌كند كه كمي قبله سمت راست


من جمعه مي‌روم لب دريا ، كنار آب
آنجا نماز جمعه ، زلال است ، بي‌رياست

كاج هميشه سبز ، كه بيرون مدرسه
استاد درس ديني و قرآن بچه‌هاست

آقا شما حقيرتريد از سوال من
اين درس ، نان خشك سر سفره شماست

من ساكتم ، دبير به من صفر مي‌دهد
شاگرد تنبلي ، كه حواسش پي ِ خداست

دهقانیان

 3 نظر

بحريست بحر عشق كه هيچش كناره نيست...

04 اردیبهشت 1390 توسط کوثر

 

من از تو روی بر نمی گردانم


جوانی آلوده به تمام گناهان بود.به طوری که عمل خلاف و ناشایستی نبود که او انجام نداده باشد.اتفاقا مریض شد.

هیچ یک از همسایگان به عیادت او نرفتند.یکی از همسایگان را خواست و به او گفت:همسایه ها در زندگی از من ناراحت بودند و از اذیت و آزارهای من در رنج بودند قطعا بعد از مرگ من هم کسانی که در اطرافم هستند در رنج خواهند بود.

به این جهت مرا در گوشه ی خانه ام دفن کنید!

وقتی از دنیا رفت او را در خواب دیدند که وضع  بسیار خوب و شایسته ای دارد.پرسیدند با تو چگونه رفتار شد؟

گفت:ندایی به من رسید که ای بنده ی من!تو را تنها گذاشتند و اعتنایی به تو نکردند ولی من از تو روی بر نمی گردانم و تو را تنها نمی گذارم.

 2 نظر

داستانی از لطف خدا

04 اردیبهشت 1390 توسط کوثر

رحمانیت خدا

نقل کرده اند :

یک روز در محله ی حاج آقا رحیم ارباب “رضوان الله علیه” (ازمتقیان اصفهان)

عده ای از اهالی آن جا خدمت ایشان آمده گفتند:

آقا !

ما با سنگ نان می پزیم.وسیله پخت ما دو سنگ سوراخ سوراخ

است که زیر آنها آتش روشن می کنیم.اخیرا یکی از سنگ ها گرم

می شود و آن یکی با این که بیست و چهار ساعت

حرارت دیده ولی گرم نمی شود !

ایشان فرمودند :

سنگ را بیاورید.آن سنگ را که سرد بود آوردند.آقا فرمودند: سنگ

را بشکنید.به محض اینکه سنگ شکسته شد ناگهان دیدند وسط

سنگ یک کرم است یک ذره برگ هم در دهانش است.

و در حال خوردن آن برگ است.

ایشان به گریه افتاده می گوید:

خدای مهربان این حیوان را وسط این سنگ حفظ کرد و آتش را بی اثر نمود تا این حیوان نسوزد.

 3 نظر

زمزمه انتظار......

01 اردیبهشت 1390 توسط کوثر

مرغک انتظار ، روی شانه هایمان آواز امید می خواند.

پشت تمام ثانیه هایمان ، یک اتفاق بزرگ ایستاده است.

کسی می آید …

اما این چشم های بی قرار ،دیوانه ام کرده اند ، بس که از وقت آمدنت می پرسند .

می گویی چه کنم ؟

گاهی با دلم گرم می گیرند تا زلال شوم ، مبادا از چشم هایت بیفتم و بشکنم.

هوای شهر ، غبارآلود شده ، اما من غصه ام از گرد و غباری است که روی دهلیزهای جانم نشسته .

به بزرگی دلتنگی کوچه های شهر پیامبر ، دلتنگ روزهای وصالیم که بیایی و بیت الاحزان جانمان را روشن کنی …

فردا ، دیگر بیا

به حرمت نرگس چشمهای یک مادر …

 6 نظر

امام فراموش شده

31 فروردین 1390 توسط کوثر

آنقدر دیر کردی که عده ای کوته بین، بودنت را انکار کردند.

آنقدر دیر کردی که برخی گفتند: تو اصلا به دنیا نیامده ای!


آنقدر دیر کردی که عده ای گفتند: امام حسن عسکری(ع) جانشینی برای خود انتخاب نکرده است.


آنقدر دیر کردی که عده ای گفتند: تو به دنیا آمده ای، اما آنقدر پیر شده ای که توانایی برقراری حکومتی بر مبنای عدالت را نداری!


آنقدر دیر کردی که عده ای اروپا نشین گفتند: مسیح برمی گردد اما امام زمانی وجود ندارد!


آنقدر دیر کردی که در دل مسلمانها هم غریب شدی!!!


آنقدر دیر کردی که تصور کردیم هر چه برای غربت و غیبتت اشک ریخته ایم کافی است و جزء منتظرانت شده ایم.


آنقدر دیر کردی که دیگر فراموش می کنم باران که می بارد برای آمدنت دعا کنم.


آنقدر دیر کردی که یادمان رفت کنعان ما یوسف می خواهد.


آنقدر دیر کردی که …


و امام صادق(ع) چه خوب این روزها را می دید که فرمود:« ای زراره! او منتظر است، مردم درباره ی تولد او دچار شک و تردید می شوند. برخی می گویند: هنوز در شکم مادر است، برخی گویند: از دیده ها پنهان است، برخی گویند: هنوز به دنیا نیامده است. برخی می گویند: دو سال پیش از وفات پدرش از دنیا رفته»

 1 نظر

راز آفرینش

27 فروردین 1390 توسط کوثر

سلام خدا و درود فرشتگان بر تو ای سید زنان بهشت، ای فاطمه جان! سلام بر تو كه نامت كلید هر قفلی است و اسمت رمز هر فتحی!
ای راز آفرینش! به خدا سوگند! قفل گنج عظیم «كنت كنزا مخفیا» به نام نامی تو باز شد، و صلای «لولاك لما خلقت الافلاك» برای تو طنین انداز!
ای محبوبه خدا! اگر تو نبودی خدا بهانه ای برای خلقت نداشت و اگر خدا تو را نمی آفرید در غربت می ماند! خدا به شوق تو آفرید و با عشق تو تجلی كرد!
آری، اگر تو نبودی
آهنگ كاروان هستی، به گوش نمی رسید و قافله وجود، به راه نمی افتاد!
اگر تو نبودی؛ بهار سبز نمی شد، تابستان نمی رسید، پاییز زرد و زمستان پیر نمی گشت!
و اگر تو نمی آمدی؛
غنچه های نشكفته، داغ پژمردگی می دیدند و پرندگان نغمه شادی نمی زدند، دختركان معصوم، در بهار، مظلومانه می مردند و در سردی آغوش خاك می آرمیدند.
اگر تو نبودی؛
زمزمه جویباران شنیده نمی شد، بادها مرثیه نمی خواندند، درختان نمی روییدند. گیاهان نمی موییدند، مهر نمی تابید، دریا نمی خروشید، آسمان نمی غرید، باران نمی بارید، گل نمی جوشید و بلبل نمی نالید!


اشك شفق سرخ، دل سیاه و سینه صبح سپید، نمی شد.
ای لیلی مجنون وجود!
خاك وجود ما، با شبنم عشق تو گل شد و درخت آفرینش به شوق تو گل كرد!
اگر تو نبودی!
آدم، دم نمی زد، نوح نوحه نمی كرد، ابراهیم در آتش می سوخت، موسی، در نیل غرق و یوسف در چاه گم می شد، گل مریم نمی شكفت، نسیم مسیح نمی وزید و بوی گل محمدی(ص) آفاق و انفاس عالم را در نمی وردید!
اگر تو نبودی؛
علی(ع) را همسر و محمد(ص) را مادری نبود! اگر تو نبودی، حسن(ع) و حسین(ع) «سید شباب اهل الجنه» نبودند!
اگر تو نبودی، هیچ ستاره ای در آسمان ولایت نمی درخشید و هرگز كوكبی در ظلمت خاك سوسو نمی زد!
اگر تو نبودی، تربت كربلا شفا نمی داد و عطر خون خدا جهان را آكنده نمی ساخت!
لاله ای نمی رویید، زنبور عسلی، شهد گل های شهادت را، نمی چشید!
و نوای نی نوا، تا همیشه روزگار، در گوش تاریخ طنین انداز نبود!
اگر تو نبودی؛………..

ادامه مطلب >>>


صفحات: 1· 2

 1 نظر

شانس

18 فروردین 1390 توسط کوثر

 

شانس نام مستعار خداست …….

آنجا که نمی خواهد امضایش پای داده هایش باشد

 

 2 نظر

سال نو مبارک

06 فروردین 1390 توسط کوثر

 

sale no mobarak/kosar

در شيعگي اکثر ما ترديد است

مولا ز گناه خلق در تبعيدست

نفرين به شعور نقشه جغرافي

بحرين عزا گرفته، ايران عيد است

 2 نظر

روئیت امام زمان(عج)

23 اسفند 1389 توسط کوثر

در برابر تقاضای موسی (علیـه السلام) در مـورد رویت خدا،حق تعالی پاسخ داد:

لَن تَراني:ابدا نمی تـوانی مرا ببینی.

این ندیـدن به خاطـرشدت ظهور حق است نه دوری آن.

یعنی او آن قدر به تونزدیک است که در تخم چشم تو است و همه وجـود تو را فرا گرفته است لذا تو نمی توانی او راببینی.چرا که دیدن ، روئیت و فاصله می خواهد.

وقتی وحدت کامل باشد دیدنی درکار نیست .

یا من هو اختفی لفرط نوره :
ای کسی که ازشدت روشناییش پنهان شده است.


برای اینکه بتوانیم چیزی را ببینیم باید از او جدا شویم و فاصله بگیـریم و به جایی بـرویم که او نباشد و ازآنجا به اونگاه کنیم تا او را ببینیم.

جایی هست که خدا نباشد؟

اگر چیـزی را آن قـدربه چشم نزدیک کنیدکه به آن بچسبددیگرچشم قادربه دیدن آن نیست.

در دعـای بعـداز زیارت آل یـس درمورد امام زمان(عَجَلَ الله تَعـالی فَرَجَه)؛

تعبیرنورابصارالوریء :نورچشمهای آفریدگان به کاربرده شده است.

ازنورچشم به چشم نزدیکتر چیست؟

پس معلوم شدکه امام زمان به ماچقدرنزدیکند و هم روشن شد که چرا چشم ما امام زمان علیه السلام رانمی بیند.چشم به منزله عینک است وقدرت دید چیز دیگری است، گوش مانند سمعک است و قدرت شنوایی چیز دیگری ست. آن که می بیندومی شنودهمان امام زمان(علیه السلام) است نور ابصار الوریء یعنی نور چشمهای خلایق است ؛ چشـم که نمیتواند نور چشم راببینـد؛چشمت را ببند و بیرون نگرد.

 1 نظر

ارتباط با خدا 3

22 اسفند 1389 توسط کوثر

غم و غصه

گرفتار یعنی:گرفته یار

خداوند با کارهایش با ما حرف می زند(فعله قول)هر وقت غصه دارمان کرد یعنی با ما کاری دارد.

غم پیغام دوست است .

وقتی غم آمد با او خلوت کن ببین با تو چیکار داره .


هر در که به هر کجاست شب بربندند.

الا در دوست را که شب باز کنند.


مقصود از شب اوقات گرفتاری است.

کسی که با نویسنده نامه دوست است و محبت دارد. کلماتی را هم که نویسنده برای پوشاندن از غریبه ها روی آنها خط

زده است را می تواند بخواند.وقتی غصه آمد دوست می فهمد که خدا به آن وسیله به او گفته است بیا در خانه ما!

این رمز را فقط دوستان خدا می توانند بخوانند…

 نظر دهید »

ارتباط با خدا 1

22 اسفند 1389 توسط کوثر

خداوند فرمود:هر چه دیدی هیچی نگو من هم هر چه دیدم

هیچی نمیگم.یعنی تو در مصائب صابر باش و چیزی نگو من هم

در کوتاهی ها و خطاهایت چیزی نمی گویم.

هر چه درد را آشکار تر کنی دوا دیرتر پیدا می شود.اگر با ادب

بودی و چیزی نگفتی شاید خدا خودش در را باز کند.

لبت را کنترل کن. ولو به تو سخت می گذرد.گله و شکایت نکن

و از خدا خوبی بگو حتی به دروغ از خدا تعریف کن و این کار را

ادامه بده تا کم کم بر تو معلوم شود که به راستی خدا خوب

خدایی است و آن وقت هم که به خیال خودت به دروغ از خدا

تعریف می کردی در واقع راست می گفتی و خدا خوب خدایی بود.

 نظر دهید »

اخلاق

19 اسفند 1389 توسط کوثر

روزی از دانشمندی ریاضیدان نظرش را درباره زن و مرد پرسیدند… جواب داد :

اگر زن یا مرد دارای ( اخلاق) باشند پس مساوی هستند با عدد یک =1

اگر دارای (زیبایی) هم باشند پس یک صفر جلوی عدد یک میگذاریم =10

اگر (پول) هم داشته باشند دوتا صفر جلوی عدد یک میگذاریم =100

اگر دارای (اصل و نصب) هم باشند پس سه تا صفر جلوی عدد یک میگذاریم=1000

ولی اگر زمانی عدد یک رفت (اخلاق) چیزی به جز صفر باقی نمی ماند و صفر هم به تنهایی هیچ نیست پس انسان هیچ ارزشی نخواهد داشت

=

=

=

=

 =

نتیجه : اگر اخلاق نباشد انسان خدای ثروت و اصل و نسب و زیبایی هم باشد هیچ نیست

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

 امام رضا (ع) : «مامِنْ شَیْء اَثقَلَ فیِ المیزانِ مِنْ حُسْنِ الخُلقِ»

هیچ چیز با ارزش تر از اخلاق نیکو نیست.

                                                           عیون اخبار الرضا(ع)ج2ص37

 2 نظر
15 اسفند 1389 توسط کوثر


 

گفتم بنویســم به یاد تو… یادم آمد که پیشتر از غافلان بوده ام …

گفتم بنویســم با عشق به تو… یادم آمد هنوز عاشق نشده ام…

گفتم پس بگذار کمی باخورشــید باشم برای طلــوع …

یادم آمد که من سالها پیش غروب کرده ام …

گفتم پس بگذار کمی دعا کنم برای آمدنت …


و چنین دعا کردم:

 نظر دهید »

نامه ای به زبان ریاضی به امام زمان(عج)

13 اسفند 1389 توسط کوثر

آقای من: بیا که اوضاع معکوس شده است. منحنی ارزش ها نزولی اکید است. نمودار حرکت ما انسان ها پراز اکسترمم شده است.

سرور من: روز هفتم هفته که دلم مشتق شده است،اشتیاق دیدار تو را با دعای ندبه درهم می آمیزم و با توبه زمزمه می نشینم. زمزمه ای که واحدهای آن کم استولی تو آن رامی شنوی.

آقا جان: تمام سوالات ذهنم را به صورت دستگاه های چند معادله و چند مجهولی درآورده ام و برای جواب های آن راهی جز مبهم بودن نیافته ام.

هرچه به مشتاقان و منتظران تو می نگرم در معادله ی زندگی هیچکدام در دنیای حقیقی ریشه ای ندارند مگر در دنیای مختلط فریب و دروغ.

سرور خوبم: با خود عهد می بندم ، مهر و محبت تو را با نوشتن نام زیبایت بر مقدمه ی تمام ترسیم شده ی تدریسم تقسیم کنم. و هزار بار براین سطر نام تو را در ذکر تمام خوبی هایت ضرب کنم وبا دل منتظرم جمع ببندم.

گاهی دنیا را محور اعدادی فرض می کنم که جهت تو مبدا این محور است.هرکس در جهت مثبت تابی نهایت به خدای تو نزدیک می شود.وهر کس از دوستی و محبت تو دور می شد،در جهت دیگر تابی نهایت از تو دور می شود.

مولای من: سری به سری ها دنباله های منتظرانت بزنیم که سیگمای تمام آنها به 313 تن می رسد.چه فاجعه ای است این دنیا،مگر اوضاع قرینه شود یا محور زندگی ها انتقال یابد تا زمینه آمدنت در مختصات دنیا فراهم شود.

زمانی که با خود می اندیشم که کدام رابطه و ضابطه باعث خواهد شد بین من و شما زوج مرتب شکل گیرد.

دیدم و درک کردم که به راستی شرط بر قراری این است که اگر مؤلفه ای اول یک رنگ و صمیمی بود مؤلفه دوم هم یک رنگ و صمیمی باشد.

اینجا وقتی دلم می گیرد انتظار تو را مدل سازی می کنم تمام ابعاد ایمانم را در جکم ذره می بینم و آن چه به من آرامش می دهد این است که به هندسه عبادت روی آورم و در مستطیل سجاده سر بر دایره مهر تو گذارم و از خدای تو مهرت را طلب میکنم.

باور کن در کلاس درسم بار ها گفته ام دانش آموز عزیز در فضای نمونه ای زندگی انسان ها پیشامدی بنویسید که تعداد منتظران شما رقم بزند به امید آن که در بررسی احتمال ظهورت عددی نزدیک به یک ببینم. بار ها گفته ام هم نهشتی انسان و ایمان وقتی برقرار است که ایمان بین تمام انسانها بخش پذیر باشد و باقیمانده ربا و کذب نیاورد.

اما … میدانم و خوب می دانم،

تو روزی خواهی آمد که تصاعد خوبی ها برقرار باشد.

که ارتفاع عدالت بر قاعده دنیا قابل ترسیم باشد.

که مساحت دنیا فضای پیوسته خوبی ها باشد.

که از جمکران تا وادی سهله خط مستقیم عشق باشد.

که انتظار و اشتیاق تنها مجهول مسأله انسان ها باشد.

به امید طلوع آقا در بیکران دنیا.

 3 نظر

حضور یا ظهور ؟

12 اسفند 1389 توسط کوثر

 

تاریخ صبر و انتظار ما به دورترها برمی گردد، به مظلومیت و تنهایی عیسی،به غربت موسی، به استقامت نوح و از همه  ی این ها گذر می کند تا به مظلومیت هابیل می رسد.

انتظار و بردباری ما را وسعتی است از هابیل تا کنون و تا برخاستن فریاد جبرئیل در زمین و آسمان و آوردن مژده ی ظهور امام زمان.

آری و در آن زمان هستی حیات خواهد یافت، عشق پر و بال خواهد گشود و در رگهای خشکیده ی علم، خون تازه خواهد دوید. پشت هیولای ظلم و جهل با خاک، انس جاودان خواهد گرفت، شیطان خلع سلاح خواهد شد، انسان بر مرکب رشد خواهد نشست و عروج را زمزمه خواهد کرد. 

    به امید ظهورش 

منبع:کتاب خدا کند تو بیایی

 نظر دهید »

انتظار

05 اسفند 1389 توسط کوثر

مهدی جان:

انتظار رنگ در و دیوار خانه ی من است

انتظار به یادم می آورد که هر روز یک دعای غمناک را در قنوتم تکرار کنم:

اللهم عجل لولیک الفرج

 نظر دهید »
01 اسفند 1389 توسط کوثر

میلاد آینه مهربانی ها، خاتم پیامبران، رحمت زمین و آسمان، نبي مكرم اسلام بر پیروان یکتا پرستش مبارک باد!


مبارک باد، میلاد روشنی و نیکی! خجسته باد، قدم های نورسیده انسانیت و یگانه پرستی! امشب، از گوشه گوشه آسمان، سمفونی ستاره بلند است.
عود بسوزانید و کوچه های دلتان را مفروش از شکوفه کنید؛ که برترین مخلوقات خداوند، از راه می رسد.
ای همسایگان روشنی و نور! دف بزنید و آستین بیفشانید که رحمت دو جهان، با قدم های بهشتی اش، زمین را متبرک کرده است. سپیده دم، به مبارک باد دریا آمده است و کوه، سرود میلادی بزرگ را به بازتاب برخاسته. او می آید و آیین مهربانی، روح بشریت را تسخیر خواهد کرد.
ای آخرین فرصت روشنایی! آمدنت را دف می زنیم و مژده میلادت را شکوفه می باریم.
نفس هایت، معجزه مسیح است و چشمانت، جسارت موسی.

ایوب، فصلی از صبوری تو است؛ آن هنگام که صفحات جاهلیت را ورق می زدی و استخوان هایت را سرمای آن همه بی خبری، می سوزاند. نوح بودی؛ وقتی که آخرین کشتی نبوت را بر اقیانوس سخن چینی ها و بغض ها می راندی؛ بی آنکه بادهای هرزه کینه و جهل، روح استوارت را بلرزاند.

تو آن آخرین فرستاده ای که تمام رسولان خداوند، به ستایشت برخاسته اند. تو آن خاتم عشقی که تا جهان باقی است، آزادگان زمین، به پابوسی ات می شتابند.

ای آن که خدا از نور خویش، تو را آفرید و بر تو سلام داد و جهانی را در رکاب تو گذاشت تا معلوم شود که تاریخ انسان، چون تو نداشته و چون تو نمی آورد؛ و ای چراغ رها شده در پرواز! تو، عاشقانه سرود زندگی در گوش خلق زمزمه کردی؛ بر تو درود!

 2 نظر

سخنرانی استاد دانشمند درباره امام زمان(عج)

28 بهمن 1389 توسط کوثر

سخنرانی استاد دانشمند درباره امام زمان(عج)


 

 2 نظر

بیا و با خودت باران بیاور ...

28 بهمن 1389 توسط کوثر

kosar

مولا جان! می‌نویسم با قلمی از جنس آفتاب، دلی از نسل دل‌های شكسته،

 بلكه امروز، فردا، شاید جمعه بیایی و مرا از این گرداب عمیق تنهایی نجات دهی.

هنوز هم در عصرهای جمعه دلم به یادت می‌گیرد و ناخواسته اندوه مهمان دل پریشانم می‌شود.

من همیشه عكست را در معبد دلم به ودیعه گذاشته‌ام و در طلوع زیبا، آمدنت را نقاشی می‌كنم و ژرفای وجودت را به وجود خسته خویش انتساب می‌دهم…

كی می‌آیی و رخ از پرده می گشایی؟…

اللهم عجل لولیک الفرج

kosar


 نظر دهید »

جزیره خضرای واقعی کجاست؟

21 بهمن 1389 توسط کوثر

 

از حضرت آیة الله بهجت پرسیدند: آقا! این همه بحث راجع به جزیره خضراء می‌شود، واقعا  جزیره خضراء کجاست؟

حضرت آیة الله بهجت فرمودند: جزیره خضراء آن دلی است که امام زمان(عج) در آن تاب بیاورد، اگر امام زمان علیه السلام در دلت آمد، آن دل جزیره خضراء است، مردم باید دور این دل بگردند. کجا می‌گردی دنبال جزیره خضراء؟! امام زمان همراه توست، چرا ما باید حضرت را منحصر و محصور در آنجا بکنیم؟! من بگویم امام زمان در جزیره‌ای در فلان کشور تشریف دارند، نخیر، یقینا بدانید که امام زمان علیه السلام از رگ گردن به من و تو نزدیکتر است.


        گوهری کز صدف کون و مکان بیرون بود                   طلب از گم شدگان لب دریا می‌کرد

 نظر دهید »

متی ترانا و نراک؟!

15 بهمن 1389 توسط کوثر

کی به هم می رسد ای یار نگاه من و تو

مجتمع کوثر(مهدی)


  در حصار زمستان مانده ایم و به امید بهاریم !

  بهار تبسم های بی ریای تو که بیایی و به آنها طراوتی ببخشی .

 ای مسافر آشنا ! به سوی ما بیا و چشمهای منتظر ما را روشن کن .

 ما بی تو پاییزیم و مثل برگهای خشکیده شوقی برای زیستن نداریم .

 ما بی تو یک شعر ناتمام هستیم ، یک شعر مهمل و پوچ ……

 2 نظر

جمعه

15 بهمن 1389 توسط کوثر

 

جمعه است و دلم تاب ندارد

دل تاب نبود رخ مهتاب ندارد

تا وعده ی دیدار صباحی نماندست

آدینه سراسر غزل ندبه آقاست

                                                                                    

                                                                                                             فاطمه

 

 نظر دهید »
13 بهمن 1389 توسط کوثر

بهونه  

 

                      بهونه

 

                                                بهونه

 

امروز خیلی از این کلمه استفاده کردم و خیلی هم این کلمه رو شنیدم

اما دلم بهونه ی هیچ کس و هیچ چیزی رو نمی گیره بجز خودت ……

در هر باد طنين صداي تو بود
بر هر خاک رد پاي تو فرو رفته بود
و در هر آب انعکاس سيمايت
در هر آتش گرمي دستانت
آنگاه که من
کوچه به کوچه
خانه به خانه
نشان تو مي خواستم

 

اللهم عجل لولیک الفرج والعافیه والنصر

 

 نظر دهید »

بیا الهه ی غربت سوار صحرایی....

13 بهمن 1389 توسط کوثر

اللهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ

صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلى آبائِهِ

في هذِهِ السّاعَةِ وَفي كُلِّ ساعَةٍ

وَلِيّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَليلاً وَعَيْناً

حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً

«برحمتك يا ارحم الراحمين »

 

ندیدمت که بگویم چقدر زیبایی

نیامدی که ببینم شبیه دریایی

ببین دوباره غروبست و جاده آماده

بنا به گفته ی مردم غروب می آیی

شکوه آمدنت را ببخش بر چشمم

بیا الهه غربت سوار صحرایی

 

 نظر دهید »

عهد....

23 دی 1389 توسط کوثر

 

هو المحبوب

 

 

  دلم گرفته است گرفته تر از آسمانها و افلاکت و مواج های انتظار قلبم هر روز شدیدتر از روز دیگر می شود و در ساحل دلم غوغایی لا ینوصف ایجاد می کند .

بارالها ! ساعتها می آیند و می روند و این ذره ذره عمر من است که بدون معشوق می گذرد و تنهاییم روز به روز شدید تر و دلتنگیم روز به روز افزونتر می شود .

معبودا ! مگر تو نگفته ای که شما دنبال هر چه باشی آن را به شما میدهم پس چرا به من وصال به معشوق نمی دهی .

پروردگارا ! ساعتها و دقایق عمرم گذشت و نفسم به ثانیه رسید و شمع وجودم در انتظار یار ، ذوب گشت و به ذرات آخر رسید .

خدوندا ! هیچ کاروانی بی ساربان به منزلگه مقصود نمی رسد ، پس چرا ساربان وجودم را نمی رسانی .

تا روحم ، قلبم ، عمرم و دلم آرام گیرد که با او همچو گل سرخم و بی او همچو پاییزم .

 

اللهم عجل لولیک الفرج

 

و این بار با خود عهد بستم که هر گاه سحرگاهان بر سجاده ی عشق ابراز بندگی می نمایم ، عهد و پیمانم را محکمتر و استوارتر از قبل با او ببندم .

تا آقایم ، مولایم ، سرورم و تنها امید زندگیم مصمم شود برای ظهورش .

پس بیایید این بار دعای عهد را با یک نگاه دیگر بخوانیم

 

اَللّهُمَّ اَرِِنِی اَلطَلعَهَ الرَشیدَهَ وَالغُرَّهَ الحَمیدَه وَاکحُل ناظِری بِنَظرَهٍ مِنّی اِلَیهِ وَعَجَّل فَرَجَهُ وَ سَهِّل مَخرَجَه………….

 

 نظر دهید »

آقا بیا ....

23 دی 1389 توسط کوثر

 

  میدانم انتظارم را می کشی‌،

 انتظار ندبه هایم،

دعاهایم برای فرجت را،

اما من باز هم مثل همیشه، عهد شکنی می کنم و خواب، چشمانم را می رباید و صبح جمعه ای دیگر را از دست می دهم تا جمعه ای دیگر ولی…

 می دانم که دلت را شکسته ام و می دانم که سهم من از انتظار برای تو به خواندن دعای فرجت درقنوت نمازهایم و زیارت جمکرانت خلاصه می شود.

 ولی تو هنوز امید داری،  امید به بازگشتم و توبه ام و من باز هم مثل همیشه توبه شکنی میکنم و باز تو اشک میریزی و از خدا برایم استغفار می طلبی؛ مثل اینکه تو به جایم گناه کرده ای می دانم زمانی که پرونده ام مقابلت باز میشود پرده اشک، چشمان زیبایت را می ربايد

 

نکند تو همانی که شمع انتظارم را با آب روشن نگه میداری تا پروانه غصه نسوزد …..


اللهم عجل لولیک الفرج

 

 1 نظر

در انتظار « انتظار »

21 دی 1389 توسط کوثر

ای کعبه مقصود !

قفل دل بر ضریح چشمان تو بسته ایم و مبتلای درد عشق و جنون و عذابیم . از خمار چشم تو بیماریم و در دام زلف تو گرفتار . از لهیب عشق تو بی قراریم و بر کمند مهر تو دچار .

امان از نرگس مست و فغان از دام گیسویت

که دایم در کمین این دل شیدا و صحرایی است

دل من بسته ی مویت ، اسیر طاق ابرویت

دمادم در تب و تاب از چنان زلف چلیپایی است

شبی مهمان قلبم شو ، تو ای روح اهورایی

ببین ویرانه دل را ، اسیر درد تنهایی است

ای یوسف حسن و ملاحت ! باز آی که چشم ما چون یعقوب در هجر تو سرشک غم به دامان می ریزد .

دل ما کربلاست

         سینه ی ما بقیع

                      و چشم ما فرات .

ای دادخواه شهیدان عشق ! ای زائر غریبانه ی بقیع و کربلا !

ای نگاه حسرت تو سوار بر امواج فرات !

تا کی مقیم سکوتی و در انتظار «انتظار»!

 

دلنوشته از : فاطمه (دی ماه 1386)

 نظر دهید »

واژه.....

20 دی 1389 توسط کوثر

مرا بپذیر ای بی همتا !

دوستت دارم ای خدا !

سرخوش از هجوم لحظات ،بر گرداگرد حوضچه کودکيم .دويدم در پي واژه ها ،از نفس افتادم و گنگ و خسته نشستم بر در باغ عمر، در کنارم برگي، واژه اي بر رويش، گفت من تکرار هر آنچم که بر دايره قلب و ذهنت ميگذرد و گريزان رفت به ميان نسيمي که وزيد از ديار دور….
                                                                                 

         واژه اي گم شد……………….


 

 1 نظر

انتظار عزیز من دیگه بسه.....

19 دی 1389 توسط کوثر

بسم رب المهدی

اگر روزی او را ببینم ….

به او می گویم چه زیبا مولا علی علیه السلام  فرمود: ” الانتظار اشد من الموت” انتظار شدیدتر از مرگ است.

ای عدل منتظر و ای حاضر ناظر، چشم ها به تو دوخته شده و منتظران حقیقت، همچو شمعی تا صبح ظهور درغم هجرانت می سوزند.

 چه سخت و گران است بر من اینکه ببینم همه خلق را و ترابینم : ” عزیز علی ان اری الخلق و لاتری“.

هر آدینه که می رسد ، دل بهانه تورا می گیرد و ما لب ها را با ” ندبه” و ” کمیل ” متبرک کرده و رو به دریای انتظار به انتظار طلوع آفتاب می نشینیم.

ای ساقی فرج ، چشمها آنقدر در فراق تو اشک ریخته و انتظار کشیده ، دستها آنقدر طلب نور کرده و خالی مانده ، دوشها آنقدر تازیانه سنگین اهانت را بر پیکره باورهای دینی تحمل کرده که دگر توان از کف داده .

 مولای من کجا هستی که دوستانت را عزت بخشی و دشمنانت را ذلیل و خوار کنی :

” این معزالاولیاء و مذل الاعداء“.

ای  سایبان  دلهای سوخته و ای انتظار اشکهای به هم  دوخته ، عاشقانت هرجمعه دیدگان خود را با اشک می آرایند و دلشان را نذر تومی کنند . هر صبح با مولایشان تجدید میثاق می کنند . کاروان دل را به غروب می برند ، زبان را  به ذکر  فرج مشغول می دارند و بر سجاده انتظار نشسته و انتظار بر دوش

می کشند ، تا شاید دعایشان مستجاب شد و، معشوق گوشه چشمی به آنها بنماید.

ای تجدید کننده احکام تعطیل شده، و ای طلب کننده خون شهید کربلا ! کجا هستی؟

 بیا و دیدگان را با ظهورت مزین کن و دریای محبت را بردل مشتاقان جاری کن

 

دلنوشته از : فاطمه ( اسفند85)

 2 نظر

قسم به نام و نهادت ، دلی برای ِ تو نیست

14 دی 1389 توسط کوثر

تا کی بی حضورت از حضورت بگم؟

به دلتنگی هام گوش بده شاید دیر بشه شاید اشکم بریزه و راز دل شکسته ام را فاش کنه…

به چی فکر می کنی؟ حرف بزن از سکوت بی بهونه ات خسته شدم، نیستی و من از عشق می گم..

.مجنون تر از مجنون دنبالت گشتم اما دریغ از رد پایی که بخوام گشتن را از سر بگیرم…

نه صبرم تمام نشده فقط گفتم که حرف دلم را بدونی…بدونی که مدتهاست توی نگاهت پرواز می کنم بدون اینکه انتظاری داشته باشم…

تا کی توی خلوتم برات گریه کنم؟

 

با اینکه می دانی دوستت دارم پس چرا برای آمدنت باران را بهانه می کنی

رنگین کمان من؟

 

 3 نظر

« 9 دی» راهپیمایی نبود...

07 دی 1389 توسط کوثر


9 دی 88 اما «ماه پیمایی» بود که به عشق حضرت ماه، ما آمده بودیم؛ کمی تا قسمتی هم به طمع ساندیس…

نوشتم دیروز که جز «9 دی» عمری به تلویح گذشت. نهمین روز دی‌ماه سال هشتاد و اشک از حنجره‌مان به صراحت فریاد زدیم، اگر 22 بهمن 57 روز پیروزی جمهوری اسلامی بود اما 9 دی 88 روز مهم‌تری است. از آنرو که معلوم آمد در این روز انقلاب اسلامی شکست‌ناپذیر است. 22 ‌بهمن مظهر ولایت‌پذیری ما و نشانه سلم ما بود و 9 دی آینه برائت ما از سران کفر و فتنه و نفاق و نشانه حرب ما با غریبه‌ها بود که شعار خود را از حلقوم بریده‌ها سر می‌داد. اوباما با ما غریبه است و اصحاب فتنه از ما، از امام و از انقلاب اسلامی بریده‌اند؛ از ولایت‌فقیه بریده‌اند. ما هم از ایشان بریده‌ایم. بیزاریم ما از سران فتنه. حال ما از مهندس از کروبی از خاتمی به‌هم می‌خورد و این وسط خواص بی‌بصیرت لابد بیمارند که دمی با پزشک خلوت می‌کنند و آنی همدست می‌شوند با میکروب‌های سیاسی. اما 9 دی، ما با هر آنکه باید برای همیشه انقلاب اسلامی تصفیه حساب کردیم. ما آبرو باقی نگذاشتیم در 9 دی برای کسانی که به جای اعتکاف در شعاع نور ماه، پرسه در مه می‌زنند.

صفحات: 1· 2

 نظر دهید »

مدرسه عشق و عقلانیت

06 دی 1389 توسط کوثر

 

دکتر رحیم پورر ازغدی :

درهای آسمان در 4 موقعیت باز می شود: زمان بارش باران‌، باز كردن در كعبه، نگاه عاشقانه فرزند به چهره پدر و مادر و زمان ازدواج یك زن و مرد رحمت خدا شامل زمینیان می‌شود.

 

 در ادامه مطلب ، عناوین زیر را مشاهده خواهید نمود :

 *خانواده، مدرسه عشق و عقلانیت است  *ازدواج از نظر قرآن 

 *الگوی مصرف در خانواده  *فرد مُصرف مورد نفرت خداست

 

صفحات: 1· 2

 2 نظر

بدعت ها و تحریف ها

06 دی 1389 توسط کوثر

محرم که میشه، تازه می فهمم که چقدر تحریف تو جامعه ی امروزمون نسبت به دین به وجود اومده و تقریبا هر سال شاهد بدعت های جدیدی هستم که هر بار متعجب تر از قبل می شم.

اولین بار که مداحی با نوای پاپ شنیدم تمام موهای تنم سیخ شد و فکرش رو نمی کردم روزی اونقدر معمولی بشه که تو همه ی ایستگاهای صلواتی صداشون رو بشنوم و تعجب نکنم! نمی دونم این سیر عزاداری که داره به سمت ظاهر نگری محض پیش میره تا کجا می خواد ادامه پیدا کنه؟!

این روزها یاد سخنی از مرحوم دکتر علی شریعتی می افتم که می گفت:

“” حسین ضعیفی که باید برای او گریست نبود… آموزگار بزرگ شهادت اكنون برخاسته است تا به همه آنها كه جهاد را تنها در توانستن مى ‏فهمند و به همه آنها كه پیروزى بر خصم را تنها در غلبه، بیاموزد كه شهادت نه یك باختن، كه یك انتخاب است؛ انتخابى كه در آن، مجاهد با قربانى كردن خویش در آستانه معبد آزادى و محراب عشق، پیروز مى ‏شود و حسین «وارث آدم» - كه به بنى‏آدم زیستن داد - و «وارث پیامبران بزرگ» - كه به  انسان چگونه باید زیست را آموختند …  “

 

درس عاشورا چه بود؟ گریستن بر درد و رنج های آن بزرگواران؟ یا نشان دادن مسیری برای زندگی بشریت؟ ای کاش کمی تو این مجالس عزاداری از سیره ی زندگی، روش بندگی و راه پیموده ی امام حسین (ع) می گفتند بجای زخم هایی که هر سال تکرارشان می کنند…

و باز هم دکتر شریعتی می گفت:

“در عجبم از مردمی که خود زیر شلاق ظلم و ستم زندگی می‌کنند اما برای حسینی که آزاده زندگی کرد٬می‌گریند.


حسین بیشتر از آب تشنه ی لبیک بود.افسوس که به جای افکارش، زخم های تنش را نشانمان دادند و بزرگترین دردش را بی آبی نامیدند. “

 1 نظر

یلدای کاروان.....

30 آذر 1389 توسط کوثر

 

شب يلداست چنان باش که خرابت نکند

غافل از واقعه کرب و بلايت نکند

اي که دم ميزني از عشق حسين بن علي

آنچنان باش که ارباب جوابت نکند……….

 

 یلدای امسال راهمراه با خانواده ی داغدار حسین علیه السلام

می گذرانیم که گرد شمع وجود زینب سلام الله علیها بنشته اند ….

 

 1 نظر

خانواده ی حسینی

28 آذر 1389 توسط کوثر

امام حسین (ع) به اعتبار مقام امامت و عصمت در تمام فضایل اخلاقی و انسانی دارای بالا ترین جایگاه بودند .

آن حضرت در کنار همه صفات متعالی از نظر محبت به خانواده مهر ورزی به همسر و فرزندان نیز فوق العاده بودند . چنانچه آن امام رئوف در شعری لطیف و بسیار ظریف نهایت عشق و علاقه خود به خانواده خویش را بیان نموده اند که ترجمه آن چنین است :

 به جانت سوگند که همانا من خانه ای را عشق می ورزم که دخترم ” سکینه ” و همسرم ” رباب ” در آن باشند .

آن دو محبوب من هستند و در راه دوستی آنان از تمام مال خود می گذرم و به سرزنش دیگران در این زمینه نیز توجه نخواهم کرد . …. 

اما عشق به خدا سرآمد همه عشق ها است و حسین (ع) برای نیل به رضای الهی نه تنها از اهل و عیال که از خود نیز گذشت و همین رمز جادانگی اوست .

 

 2 نظر
22 آذر 1389 توسط کوثر




 2 نظر

الطفل الرضیع

21 آذر 1389 توسط کوثر

السلام على عبد الله بن ‏الحسين، الطفل الرضيع، المرمى الصريع، المشحط دما، المصعد دمه فى السماء، المذبوح‏ بالسهم فى حجر ابيه، لعن الله راميه حرملة بن كاهل الاسدى

طفل شش ماهه تبسم نكند پس چه كند 

   آنكه بر مرگ زند خنده، على اصغر توست

 

 1 نظر
حرم فلش - کد دعای فرج برای وبلاگ
به انتظار تو نشستن ،خطای ماست...

به انتظار تو باید ایستاد ....
  • اخبار مدرسه
  • مهدویت
  • مقالات
  • بیانیه ها و اطلاعیه ها
  • مناسبتها
  • تازه های علمی و ادبی
  • حرفهای دل
  • نیایش
  • درسها و داستانهای قرآنی
    • دانلودها
  • داستانهای زیبا
  • پرسش و پاسخ
سايت مقام معظم رهبري
سايت آيت الله سيستاني
سايت آيت الله صافي
سايت آيت الله بهجت
سايت آيت الله  وحيد خراساني
سايت آيت الله  مکارم
سايت آيت الله  تبريزي
سايت آيت الله  فاضل لنکراني


log

جستجو

  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس